دسته 1

کتاب پاستیل های بنفش – عبور از مشکلات + بررسی و خرید

بررسی و خرید کتاب پاستیل های بنفش

کتاب پاستیل های بنفش

این روز ها که کتاب و کتاب خوانی بیشتر از هر زمان دیگری سفارش و توصیه می شود، بدون شک باید بتوان به هر کس موضوعات متناسب با خود او پیشنهاد داد. اما واقعیت این است که برخی کتاب ها هستند که چه کودک، چه نوجوان و چه حتی افراد بزرگسال، به خواندن آن ها علاقه مند می شوند.

کتاب پاستیل های بنفش یکی از این دست کتاب هاست. اولین ویژگی جذاب این کتاب، عنوان آن است. راستش اگر بخواهیم کمی در این باره صحبت کنیم، باید اشاره ای به بخشی از داستان کنیم. عنوان این کتاب در واقع برمی گردد به یک دوست خیالی که مثل جکسون (به نوعی مهمترین شخصیت این کتاب) او هم به پاستیل های بنفش علاقه ی زیادی دارد.

کتاب پاستیل های بنفش

 

به نظر می رسد پیام اصلی این کتاب حول محور قبول شرایط موجود می باشد. البته نباید چنین برداشتی کرد که دست روی دست بگذاریم و بگوییم: ” همینه که هست! ” بلکه پیام این کتاب بخش دومی هم دارد. اینکه در واقع خود ما هستیم که انتخاب می کنیم چگونه با این مشکلات دست و پنجه نرم کنیم.

این نحوه برخورد ما انسان ها با مشکلات زندگی می باشد که باعث آرامش ما شود یا مایه ی ناراحتی و نا آرامی شخص قرار بگیرد. اگر دقیق تر بخواهیم به این موضوع اشاره کنیم باید بگوییم که: انسان در هنگام برخورد با مشکلات به وجود آمده و اتفاقات غیر منتظره، می تواند همواره احساس نا امیدی و بد بینی داشته باشد یا اینکه در مقابل این مسائل، فردی خوش بین و امیدوار باشد.

همه ی شما بار ها تجربه کرده اید که مسائلی که در زندگی هر فرد پیش می آیند حتی حوادثی بسیار تلخ و ناراحت کننده و مشکلات بزرگ، بالاخره روزی به پایان خواهند رسید. این انتخاب با شماست که این مدت را به تلخی هرچه تمام تر و نا امیدی بگذرانید و یا همواره با خوش بینی به مسائل پیش روی خود نگاه کنید و به آینده امیدوار باشید.

شاید این موضوع در ذهنتان به وجود بیاید که خب وقتی مشکلی حل شد، یک مشکل دیگر می آید و جایگزین دیگری می شود. خب درست است اما آیا بهتر نیست که به باین موضوع هم بیشتر توجه کنیم که اتفاقات خوبی هم که رخ می دهند، به زودی تمام شده و اتفاقات خوب دیگری نیز جایگزین آنها خواهند شد؟

در این چند سطر بیشتر از آنچه بخواهیم مستقیما در مورد این کتاب صحبت کنیم، بیشتر سعی در باز کردن و روشن تر کردن موضوع و پیام آن کردیم. البته که ممکن است با خواندن کتاب نتیجه گیری متفاوتی از این چند سطر کنید، اما قطعا نتیجه گیری منفی نخواهید کرد.

این مطلب رو از دست نده!
چطور یک نقاشی سه بعدی جذاب بکشیم + ویدئوی آموزشی

داستان کتاب پاستیل های بنفش

داستان از آنجا شروع می شود که پدر جکسون مبتلا به بیماری ام اس می شود. کار خود را از دست می دهد و به همین دلیل دچار مشکلات مالی می شوند. کل خانواده روزگار سختی را می گذرانند تا جایی که حتی بعضی از روز ها چیزی برای خوردن هم نداشتند.

جکسون به همراه خواهرش که از او کوچکتر است سعی می کنند با بازی های مختلف کمی احساس گرسنگی را فراموش کنند. پس از مدتی اوضاع سخت تر می شود. تا حدی که دیگر حتی توانایی پرداخت اجاره خانه را هم از دست می دهند. به سمتی پیش می روند که دیگر مجبور هستند که حداقل برای مدتی هرچند کوتاه داخل یک ون کوچک زندگی کنند.

پدر و مادر جکسون هم مانند خیلی از پدر و مادر ها سعی می کنند که بچه ها را وارد مشکلات زندگی خود نکنند. پدر و مادرش با شوخ طبعی های روزمره سعی می کنند که از این حال و هوا فاصله بگیرند. اما جکسون پیش از این هم مدتی در ون زندگی کرده بود.

از اینها گذشته به این خاطر که پدر و مادرش که واقعیت را به او نمی گویند، ناراحت است. به همین دلیل هم تصمیم می گیرد تا از خانه فرار کند و برای این کار نامه ای خطاب به والدین خود می نویسد.

اما خوشبختانه پدر و مادر او زودتر از آنکه جکسون تصمیمش را عملی کند آن نامه را پیدا می کنند. نامه باعث می شود که پدر و مادر جکسون با او صحبت کنند و به این ترتیب جکسون کمی آرام می شود. آنها قول می دهند که دیگر واقعیتی را از او پنهان نکنند. به عنوان اولین واقعیت هم این امر را به جکسون یادآور می شوند که زندگی فراز و نشیب های فراوانی دارد اما هرگز نباید نا امید شد.

جکسون در واقع پسری منطقی است طوری که حتی از خیالبافی بدش می آید. اما به زودی متوجه می شود که همیشه هم آدم ها به دنبال واقعیت نیستند. کم کم جکسون یک دوست خیالی پیدا می کند. اسم این دوست خیالی کِرِنشا است. شاید برایتان جالب باشد که کرنشا یک گربه بزرگ دوست داشتنی است که مثل جکسون عاشق پاستیل های بنفش است. اما آیا واقعا یک دوست خیالی می تواند کمکی در بهتر شدن شرایط موجود کند؟

این مطلب رو از دست نده!
خرید 40 مدل اسلایم پرطرفدار با کیفیت + معرفی انواع اسلایم

هدف نویسنده کتاب

در واقع نویسنده سعی می کند تا این پیام را به مخاطب خود برساند که در هنگام مواجه با فراز و نشیب های زندگی این ما هستیم که می توانیم انتخاب کنیم که راه بدبینی و نا امیدی را پیش بگیرم و یا اینکه با امیدواری و خوش بینی خود باعث شویم تا مشکلات را آسان تر از حد معمول پشت سر بگذاریم؟ شما کدام راه را انتخاب می کنید؟

هدف دیگری که نویسنده کتاب پاستیل های بنفش سعی کرده که به خوبی مخاطب خود را از آن مطلع سازد، اشاره به اهمیت بسیار زیاد دوستان می باشد. چه این دوستان خیالی باشند و چه واقعی. به خوبی می توان این امر را در این کتاب مشاهده کرد که چطور این خانواده و شوخ طبعی و خیال پردازی هایی که جکسون دارد مشکلات را پشت سر میگذارند و تحمل این دوران را برایشان آسان تر می سازد.

بخشی از متن کتاب پاستیل های بنفش

متن کتاب پاستیل های بنفش

بخش اول: من چند چیز مهم درباره گربه موج سوار فهمیدم. اولین چیز: او یک گربه موج سوار است. دومین چیز: روی تیشرتش نوشته بود: گربه ها سرور، سگ ها خاک بر سر. سومین چیز: یک چتر بسته توی دستش داشت. انگار همه اش نگران خیس شدن بود، که البته وقتی بیشتر بهش فکر می کنی، می بینی با موج سواری جور در   نمی آید.

چهارمین چیز: انگار هیچ کس دیگری توی ساحل نمی دیدش. سوار یک موج درست و حسابی شده بود و خیلی نرم سواری می کرد. اما وقتی که نزدیک ساحل شد، اشتباهی چترش را باز کرد. وزش تند باد او را به آسمان برد و  گربه از بغل گوش مرغ دریایی رد شد. حتی انگار مرغ دریایی هم متوجه‌اش نشد.

مثل بادکنکی از جنس خز آمد بالای سر من. مستقیم بالا را نگاه کردم. او هم صاف پایین را نگاه کرد و برایم دست تکان داد. کت سفید مشکی از نوع پنگوئنی تنش بود. انگار می خواست با لباس رسمی اش به یک جای رویایی برود. خیلی هم به نظرم آشنا می آمد.

زیر لبی گفتم : ((کِرِنشا)) . به اطرافم نگاهی انداختم. از جلوی کسانی که قلعه های شنی می ساختند، فریزبی باز ها و آن هایی که خرچنگ ها را دنبال می کردند، رد شدم اما کسی را ندیدم که به آن گربه پرنده چتر به دست نگاه کند. چشم هایم را بستم و آرام تا ده شمردم. به نظرم برای اینکه دیوانه نشوم، ده شماره کافی بود. منگ شده بودم. اما این اتفاق گاهی وقتی گرسنه هستم می افتد. بعد از صبحانه دیگر چیزی نخورده بودم.

وقتی چشم هایم را باز کردم نفسی راحت کشیدم و دیدم دیگر اثری از گربه نیست و آسمان آبی و بی انتها بود. چند متر آن طرف تر، چتری مثل یک نیزه خیلی بزرگ، افتاد توی شن ها. پلاستیک چتر قرمز و زرد بود و رویش عکس موش های کوچکی دیده میشد. روی دسته اش با مداد رنگی نوشته شده بود: این چرخونک متعلق به  کرنشا است.

دوباره چشم هایم را بستم. تا ده شمردم و … .

اگر شما هم علاقه مند شدید تا ببینید ادامه داستان از چه قرار است و نویسنده چگونه به نقل این داستان پرداخته است می توانید به راحتی از طریق لینک زیر این کتاب پرفروش را از یکی از معتبر ترین فروشگاه های اینترنتی کشور تهیه فرمایید.

 

بررسی و خرید کتاب پاستیل های بنفش

4.5/5 - (2 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.